پسر به دختری که باهاش دوست بوده میگه:
امروز وقت داری بیای خونمون
دختره میگه نه مامانم نمیذاره
پسره بهش میگه بگو میخوام برم استخر
دختر اومد خونه دوست پسرش
پسر:تو که مثلا اومدی استخر برو حموم موهاتو خیس کن.
دختر میره حمام و پسر زنگ میزنه به دوست هاش
پسر و دوستاش یکی یکی میرن تو حمام و...........
.
.
.
این اخری که رفت حموم دیدن دیر کرده نه یه ساعت نه دو ساعت
مونده تو حموم
رفتن تو حموم دیدن دختره و پسره با هم رگ دستشونو زدند
و گوشه ی افتادن و روی دیوار نوشته بود
.
.
.
نامردا خواهرم بود
نظر یادتون نره